بعد مدتها می توانم سر کار رادیو گوش دهم. بدون هیچ استرس و نگرانی ای. لاک زده ام. غریب آشنا مسبب تغییراتی شده که هرگز توقعش را نداشتم. فداکاری هایی که گمانش را هم نمی کردم.
محمود روز به روز قوی تر می شود. دیروز برای اولین بار توانستم لمسش کنم. به او بفهمانم که همیشه کنارش هستم. سخت است که مرزها برداشته شود.
زندگی روال عادی خودش را طی می کند. من منتظر یک روز بهترم.
***
وقتش رسیده از توهم خداحافظی کنم. من هرگز آنچه می اندیشیدم نبودم. همیشه یک پشت میز نشین فرمانبردار بودم. همین و بس!
- ۰۳/۰۲/۱۹